به نظرمن توی زندگی هرآدمی از یه جایی به بعد دیگه هیچی مثل قبل نیست ,همه چی تغییر میکنه ;تعریف خوشی ,ناراحتی ,لذت,نفرت,غم ,شادی و...برات فرق میکنه ومهم ترازهمه اینکه افکار وعقایدوباورهات متحول میشن .ازیه روزی به بعدتودیگه اون آدم قبلی نیستی ویجورایی مسیر زندگیت تغییر میکنه ,ازاون به بعد بعضی ها راه دنیا رو پیش میگیرند ,بعضی ها راه آخرت ,بعضی ها هم سرگردان میشن ,عین من .خودهمین سرگردانی توآدمای مختلف فرق میکنه .واما من... .8
آبان سال قبل اون روزی بود که من درگیر بدترین نوع سرگردانی شدم .البته که کم کم شروع شدو تبدیل شد به کلافگی .قبلا هم گفتم که اونروز شروع امتحانای سخت من توزندگیم بود,همیشه یکی ازدعاهام سرنماز این بود که هیچ وقت هیچ عزیزیمو ازدست ندم ,بعد باخودم فکر میکردم خوب توحالت عادی این یعنی اینکه من زودترازاونا ازدنیابرم ,ازخودم میپرسیدم واقعا من به اون شهامت و جسارت رسیدم که ازمرگ نترسم ؟همین جور فکرای مختلف ازذهنم عبور میکرد و آخرشم میگفتم خدایا توکه برهر کاری توانایی یجوری همه چیزو جور کن تااین دعای من برآورده بشه ,هروقت یه چیزی رو ازته دل ازخدا میخواستم منو به اون میرسوندوچون این دعارو باتمام وجود میکردم مطمئن بودم دنیا همونجوری برام پیش میره که من میخوام اگه بعضی موقع هاهم فکرازدست دادنشون (مخصوصا بابا بزرگ ومامان بزرگم که سنشون بالا بود)به سرم میزد سریع ازذهنم پاکش میکرد حال وهوام خوب نیست......
ادامه مطلبما را در سایت حال وهوام خوب نیست... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mahia11111 بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:59